شاياشايا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

شاياجون

آپلود عکس شایاجون

امروز چند عکس شایاجونم را آپلود کردم لطفا ببینیدو... امروز فرصتی دست داد و چند عکس شایاجونم را آپلود کردم لطفا ببینیدو حظ ببرید         ...
9 تير 1393

سال نو ، پارک شریعتی با شایاجون

فروردین 1392 سال نو ، پارک شریعتی با شایاجون شایاجون امروز هفت روز از سال 1392 گذشته؛ سه روز اول را ما رفتیم کاشان، از اقوام ، ننه جون و داداجون، عمه ها، عمو و خاله های مامان، مامانی و آقاچون و عموها و عمه های خودت و ... دیدن کردیم و به تهران اومدیم چون خاله ملیکا و امیدجون سعادت سفر خانه خدا و مدینه منوره را پیدا کرده بودند ما روز چهارم اومدیم تهران و روز پنجم به مهراباد رفتیم بدرقه شون. امروز کمی دلتنگشون شدیم و از خونه زدیم بیرون اول رفتیم امامزاده صالح و بعد هم تورو بردیم پارک؛ کدوم پارک؟ پارک شریعتی که در قسمت جنوبی خیابان شریعتی است. این پارک بخاطر مجسمه ها و مالکتهای فراوونی که داره خیلی زیبا و نوعی حیات وحشه، این پارک برا...
9 تير 1393

خرید طلا یادگاری از بازار زرگرهای کاشان

بهمن 1391 خرید النگو برای شایا جون از  بازار زرگرهای کاشان شایا جون امروز بعداز کلی برنامه ریزی و تنظیم وقت مامان و باباجون، برا خرید طلا رفتی مغازه زرگری برای خرید النگو و گوشواره، منم چندتا عکس ازت گرفتم تا یادت باشه که خیلی عزیزی.   زندگیتون طلایی دوستان من و دوستداران شایای من   ...
9 تير 1393

یکسالگی مبارک عزیزم

1391/7/7 اون شب هوا کمی سرد شده بود من ساعت 19 اومدم خونه ؛ اگرچه خیلی خسته از سر کار برگشته بودم اما وارد خونه که شدم ، اعضای خانواده ، امید جون و خاله ملیکا، مامی و بابا جون و حتی آقاجون رو دیدم که با چه هیجان و تحرکی آماده شده بودن تا برن بیرون و یکسالگی تو را با شادی سپری کنن. من هم اصلا یادم رفت که خسته هستم چیزها را جمع کردم و مقداری خوراکی برداشتم و همراه با میوه و کیک تولدت که بابا جونت خریده بود برداشتیم و رفتیم درکه؛ اون شب شام را در باغ خوردیم اما هوا سرد شده بود و باغ خیلی خوش گذشت. در پایان مهمونی همه هدیه هامون را دادیم و برای رشد و سلامتی ات دعا کردیم و با موبایل چندتا عکس یادگاری انداختیم.....    ...
9 تير 1393

نازنین زهرای عزیز تولدت مبارک!

2تیر1391 تولد نازنین جون خیلی خوب بود بخصوص که باعث شد همه فامیل همدیگر را زیارت کنیم. مامان و باباش هم خیلی زحمت کشیده بودن. امیدوارم خسته نباشن. نازنین زهرا نوه خاله زهرای منه. خاله زهرا همیشه با اسم قشنگ نوه اش خیلی حال می کنه و میگه اون نازنین زهراست.ما هم خانواده عروس خاله زهرا را خیلی ویژه دوست داریم . چون مریم جون مامان نازنین و باباش آقا میثم و بخصوص مادربزرگ نازنین یعنی نرگس خانم که دوست صمیمی و قدیمی مامانی منه هم یه جورایی خاص و باشخصیت و قابل احترام هستند. ما همه برای سلامتی، موفقیت و عاقبت بخیری نازنین زهرا خیلی دعا کردیم. و اکنون لازمه که از قول شایا هم از بزرگترها و نازنین زهرا تشکر کنیم.   از راست ب...
9 تير 1393

عشقم شایا

27خرداد1393   شایاجون سلام خانوم خانوما! امروز تا رسیدم دم در خونه می خواستم برم خونه اما عشق تو منو کشوند خونه شما. تا در زدم یه دفعه مامانی با عزیز نازنینم اومد درو واکرد تا نیگات به من خورد از ته دلت جیغ کشیدی. درست همون حسی که من داشتم انگار در تو هم بود. برا همین بود که منم جیغ زدم و دستامو محکم کوبیدم توسینمو دویدم به طرفت. و فوراًبغلت کردم. تو رو بردم اتاقت که با اسباب بازیهات بازی کنی. گذاشتمت روی تاب. برات خوندم تاب تاب عباسی، خدا شایا رو نندازی!!!! من خوندمو تو قاه قاه خندیدی و من خندیدم و عشق و حال کردم ...
9 تير 1393

عزیز نازنینم!

22 خرداد1391 عزیز نازنینم هر صبح که از خواب برخاستم اولین یادم تویی، عزیز نازنینم  در محل کار که ذهنم درگیر می شه باز یاد آرامم می کنه، عزیز نازنینم بعداز ظهرها که خسته به طرف خونه حرکت می کنم،فارغ از هر غصه ای با یاد تو لبخند بر لبانم نقش      می بنده، عزیز نازنینم  توی خونه، تواداره، تو خیابون، تو بیابون، تو جنگل و گلستون یادت هرگز نمیشه فراموش، عزیز نازنینم     ...
9 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاياجون می باشد