شاياشايا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

شاياجون

شایا جون تولدت مبارک

شایا جون عزیز نازنینم! اومدی و به موقع اومدی ، خوش اومدی عزیز نازنینم! امروز جشن میلادت با حضور همه اهل خانواده و فامیل بود که خیلی هم خوش گذشت. این عکس رو که محدثه جون دختر خاله فاطمه گرفت خیلی خوشم اومد برای همین به عنوان عکس منتخب از میان این همه عکسی که گرفته شد در در اول نوشته هام گذاشتم.     امروز با شکوهترین و لذت بخش ترین روز عمر من است چرا که خداوندتو را به ما با تمام زیباییهایت به ما هدیه داد و من با کمال افتخار و شکر به درگاه خداوند توانستم تمام زیبایی عالم را به اهل خانواده، دوستان و آشنایان و فامیل های عزیز نشون بدهم . خوش اومدی عزیز خوش قدم.     به زمین خوش ...
9 تير 1393

سونوگرافی شایا جون قبل از تولد

شایا جون قبل از تولد شایا جون می دونی قبل از اینکه بدنیا بیای چه احساسی داشتیم؟ یه حس قشنگ، یه حس انتظار!!! این تصویر وقتیه که هنوز کاملا شکل نگرفتی ول اینقدر عزیز بودی که تا مامی از بیمارستان اومد و تصویر سونوگرافی را بهم نشون داد بی اختیار اشکم درومد. این اشک خوشحالی بود به چند جهت: اول اینکه سلامتی شما محرز شده بود و دوم اینکه جنسیتت مشخص شده بود و دلایل بسیار دیگه.... اصلا مگه خوشحالی انتظار نوه دلیل می خواد؟!!!!!>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>     اون موقع که در انتظار اومدنت بودیم خیلی وقتا من این حس را با انتظار آمدن آقا امام ز...
9 تير 1393

حواست باشه گلم داری دوساله می شی

شایای من، وقتی باهت حرف می زنم اصلا فکر نمی کنم که در سن نوزادی و کودکی بسر می بری، ماشالله همه چی سرت می شه.  هزار ماشالله هر کاری و هر حرفی را عینا تقلید می کنی این باعث شده که همه حواسمون رو جمع کنیم و درست حرف بزنیم. چندت عکس همینجوری انتخاب کردم اگرچه عکسای بهتری داری ولی اینا در دسترس من بودن  ...
31 شهريور 1392

شایاجون عروسی خاله جون خوش گذشت

یازدهم اسفند 1391 باهم رفتیم عروسی خاله جون ملیکا، همش گریه کردی فکر نمی کنم به مامان خوش گذشت چون تو معمولا از جای شلوغ خوشحال نمی شی. یکی از چیزایی که ازش بیزاری اینه که محدود بشی و مرتب بغلت کنن برای همین در جای شلوغ اجازه نمی دن که هرجایی می خوای بری و هرکاری می خوای انجام بدی؛ بخصوص توی عروسی که همه تمایل دارن تو با اون حالت ، خندون و سرحال باهاشون عکس بگیری. اون وقت چی می شه!!! به هرحال چندتا عکس که ازت گرفتن و امروز که عکس ها رو تحویل گرفتیم توی وبلاگت گذاشتم تا همه ببینن چقدر خوشگل شدی و به هر حال آبرو داری کردی. عزیزم ان شاءالله خودت با اونایی که به وبلاگت سر می زنن همیشه خوش باشید و به قول معروف همیشه به عروسی و شادی! ایش...
28 فروردين 1392

تقديم به شايا جون وهمه فرزندان خوب ايراني

تقديم به شايا جون و همه فرزندان خوب ايراني بوسیدن فرزندان و محاسن معنوي آن یا رسول الله(ص)! من ده فرزند دارم، كه تا كنون هیچ یك از آن ها را نبوسیده ام؛ حضرت فرمودند: من چه كنم كه خدا مهربانی را از دل تو بر گرفته است!!!  از آنجایی كه بوسیدن فرزندان تأثیر فراوانی بر تربیت آنان می گذارد اهل بیت (ع) برای بوسیدن فرزندان پاداش و اجر ویژه ای بر شمرده اند. در این مجال به چند روایت اشاره می كنیم: در متون دینی، در مورد سیره رسول الله (ص) آمده است: روزی پیامبر (ص) امام مجتبی و سیدالشهداء(ع) را می بوسیدند یكی از اصحاب به نام اقرع بن حابس عرض كرد: یا رسول الله(ص)! من ده فرزند دارم، كه تا كنون هیچ یك از آن ها را نبوسیده ام؛ حضرت ف...
25 بهمن 1391

شایا جون به جمع ما خوش اومدی

شایا جون، عشق ماماني به جمع ما خوش اومدی     ا مروز پنج شنبه هفتم مهرماه 1390 و به قول مامانت 7/7/ نوده . به هرحال فرقی نداره چون هر کدومو که بگی شادی خاصّ خودشو داره. اوّلی ماه مهربون مهره که به ما کمال مهر الهی رو هدیه کرده و دومی ریتم زیبای صوتی داره. آنچه مسلمه تو اومدی و مستقیماً رفتی دوی قلب هممون. اینقدر قشنگ و زیبایی که باورمون نمیشه..... مثل ماه می درخشی! مثل آینه زلالی! مثل برف سفیدی! مثل برگ گل لطیف و خوشبویی! مثل فرشته ها وجودت پره مهر و صفاست!....  گلاب من! چندسالی بود که هرچی به مامان و بابا می گفتیم منتظرتیم اعلام آمادگی نمی کردن تا بالاخره خدا تو رو امروز به ما داد. شازده کوچول...
9 بهمن 1391

سلامت باشی کوچولوی قشنگم

شایاجونم! دیشب وقتی از اداره رسیدم خونه ساعت 20 بود درست متل خودت که نمرت بیسته بیسنه ؛ اینقدر کارای جدید انجام می دادی و بازی در می آوردی که خاله ملیکا و من جیغ می زدیم و ازت می پرسیدیم باهوش من کو؟ و تو به خودت اشاره می کردی و همه رو می خندوندی. وقتی تو آغوش مادرت شروع کردی به شیر خوردن، جالب بود که خودت انتخاب می کردی که از کدوم طرف باید شیر بخوری. وقتی مامان جونت تعجب مارو دید گفتش سه روزی می شه که این کار را می کنه. خلاصه شیرین کاریات کار دستت داد. خودمون چشت زدیم. امروز حسابی تب داشتی و من اولین بار بود که اینجوری با صعف می دیدمت و علیرغم اینکه امروز مرخصی بودم که در ادامه بازی های دیشب باهات عشق بازی کنم ولی با کمال ناراحتی و چش...
20 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاياجون می باشد