شاياشايا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

شاياجون

یکسالگی مبارک عزیزم

1393/4/9 13:58
نویسنده : مريم ارشدي
340 بازدید
اشتراک گذاری

1391/7/7

اون شب هوا کمی سرد شده بود من ساعت 19 اومدم خونه ؛ اگرچه خیلی خسته از سر کار برگشته بودم اما وارد خونه که شدم ، اعضای خانواده ، امید جون و خاله ملیکا، مامی و بابا جون و حتی آقاجون رو دیدم که با چه هیجان و تحرکی آماده شده بودن تا برن بیرون و یکسالگی تو را با شادی سپری کنن.

من هم اصلا یادم رفت که خسته هستم چیزها را جمع کردم و مقداری خوراکی برداشتم و همراه با میوه و کیک تولدت که بابا جونت خریده بود برداشتیم و رفتیم درکه؛ اون شب شام را در باغ خوردیم اما هوا سرد شده بود و باغ خیلی خوش گذشت.

در پایان مهمونی همه هدیه هامون را دادیم و برای رشد و سلامتی ات دعا کردیم و با موبایل چندتا عکس یادگاری انداختیم.....

 

درکه مهمانسرای فرهنگیان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاياجون می باشد