شاياشايا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

شاياجون

تقديم به شايا جون وهمه فرزندان خوب ايراني

تقديم به شايا جون و همه فرزندان خوب ايراني بوسیدن فرزندان و محاسن معنوي آن یا رسول الله(ص)! من ده فرزند دارم، كه تا كنون هیچ یك از آن ها را نبوسیده ام؛ حضرت فرمودند: من چه كنم كه خدا مهربانی را از دل تو بر گرفته است!!!  از آنجایی كه بوسیدن فرزندان تأثیر فراوانی بر تربیت آنان می گذارد اهل بیت (ع) برای بوسیدن فرزندان پاداش و اجر ویژه ای بر شمرده اند. در این مجال به چند روایت اشاره می كنیم: در متون دینی، در مورد سیره رسول الله (ص) آمده است: روزی پیامبر (ص) امام مجتبی و سیدالشهداء(ع) را می بوسیدند یكی از اصحاب به نام اقرع بن حابس عرض كرد: یا رسول الله(ص)! من ده فرزند دارم، كه تا كنون هیچ یك از آن ها را نبوسیده ام؛ حضرت ف...
25 بهمن 1391

شایا جون به جمع ما خوش اومدی

شایا جون، عشق ماماني به جمع ما خوش اومدی     ا مروز پنج شنبه هفتم مهرماه 1390 و به قول مامانت 7/7/ نوده . به هرحال فرقی نداره چون هر کدومو که بگی شادی خاصّ خودشو داره. اوّلی ماه مهربون مهره که به ما کمال مهر الهی رو هدیه کرده و دومی ریتم زیبای صوتی داره. آنچه مسلمه تو اومدی و مستقیماً رفتی دوی قلب هممون. اینقدر قشنگ و زیبایی که باورمون نمیشه..... مثل ماه می درخشی! مثل آینه زلالی! مثل برف سفیدی! مثل برگ گل لطیف و خوشبویی! مثل فرشته ها وجودت پره مهر و صفاست!....  گلاب من! چندسالی بود که هرچی به مامان و بابا می گفتیم منتظرتیم اعلام آمادگی نمی کردن تا بالاخره خدا تو رو امروز به ما داد. شازده کوچول...
9 بهمن 1391

سلامت باشی کوچولوی قشنگم

شایاجونم! دیشب وقتی از اداره رسیدم خونه ساعت 20 بود درست متل خودت که نمرت بیسته بیسنه ؛ اینقدر کارای جدید انجام می دادی و بازی در می آوردی که خاله ملیکا و من جیغ می زدیم و ازت می پرسیدیم باهوش من کو؟ و تو به خودت اشاره می کردی و همه رو می خندوندی. وقتی تو آغوش مادرت شروع کردی به شیر خوردن، جالب بود که خودت انتخاب می کردی که از کدوم طرف باید شیر بخوری. وقتی مامان جونت تعجب مارو دید گفتش سه روزی می شه که این کار را می کنه. خلاصه شیرین کاریات کار دستت داد. خودمون چشت زدیم. امروز حسابی تب داشتی و من اولین بار بود که اینجوری با صعف می دیدمت و علیرغم اینکه امروز مرخصی بودم که در ادامه بازی های دیشب باهات عشق بازی کنم ولی با کمال ناراحتی و چش...
20 دی 1391

عزیز دلم خاله جون ...

شایا خاله جون   دلم نیومد محبتی که در قلبم کاشتی رو بیان نکنم عزیزم انقدر دوست داشتنی هستی که دیگه با شیرین زبونیات قند و تو دل همه آّب میکنی... وقتی منو میبینی و ابراز محبت میکنی و با لهجه کودکانت منو صدا میکنی و خخخخخخ میگی میخوام تمام وجودت رو غرق بوسه کنم گلم بیصبرانه منتظر بزرگ شدنت هستم و خوشبختیت رو از خدای منان خواهانم   ...
14 آذر 1391

از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است

شایا جون احساسم اجازه نمی ده جملات منطقی بر زبان جاری کنم چون تو در دل منی. نیروی نفوذی در قلب منی به نظر تو وقتی قدما می گن تو مغز بادامی میشه که پوست بادام رو هضم کرد؟!!! به هرچی می خوام فکر کنم نمی تونم چون از نظرم محو نمی شی. عشق من از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است پس بهتره که به چیزی غیر از تو فکر نکنم. ...
7 آذر 1391

خدا را شکر که لذت عشقت نصیبم شد

شایا جون خداوند بزرگ را برای الطاف بی نهایتش نسبت به بندگان و مواهب بیشمارش هرچه شکر کنی باز کم است از زمانی که تو به جمع ما اومدی مزه زندگی فرق می کنه! زیبایی های دنیا خیلی پر رنگه! خوشی های زندگی خیلی زیاد شده!  واقعا از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید؟!!!!!   ...
7 آذر 1391

تاب بازیت رو هم دوستدارم شایا جون

تاب بازیت رو هم دوستدارم شایا جون سلام عشقم امروز اومدم خونتون دیدم توی تابت نشستی و با مامانت حال می کنی . تا منو دیدی مثل همیشه شروع به قهقهه کردی منم فورا دوربینو برداشتمو از چهره مثل گلت چندتا عکس گرفتم و اینجا برات گذاشتم تا هروقت پیشت نیستم از اینترنت بهره ببرم و ببینمت! مامانی قشنگم دوست دارم!!!   ...
26 مرداد 1391

عشقم شايا

شاياجون سلام خانوم خانوما! امروز تا رسيدم دم در خونه مي خواستم برم خونه اما عشق تو منو كشوند خونه شما. تا در زدم يه دفعه مامانی با عزيز نازنينم اومد درو واكرد تا نيگات به من خورد از ته دلت جيغ كشيدي. درست همون حسي كه من داشتم انگار در تو هم بود. برا همين بود كه منم جيغ زدم و دستامو محكم كوبيدم توسينمو دويدم به طرفت. و فوراًبغلت كردم. تو رو بردم اتاقت كه با اسباب بازيهات بازي كني. گذاشتمت روي تاب. برات خوندم تاب تاب عباسي، خدا شايا رو نندازي!!!! من خوندمو تو قاه قاه خنديدي و من خنديدم و عشق و حال كردم   ...
27 خرداد 1391

عزيز نازنينم!

عزيز نازنينم هر صبح كه از خواب برخاستم اولين يادم تويي، عزيز نازنينم  در محل كار كه ذهنم درگير مي شه باز ياد آرامم مي كنه، عزيز نازنينم بعداز ظهرها كه خسته به طرف خونه حركت مي كنم،فارغ از هر غصه اي با ياد تو لبخند بر لبانم نقش      مي بنده، عزيز نازنينم  توي خونه، تواداره، تو خيابون، تو بيابون، تو جنگل و گلستون يادت هرگز نميشه فراموش، عزيز نازنينم ...
22 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاياجون می باشد